♫♫پرنسس ویولت
سلام حالم گرفته دیروز مامی میگفت دختر عموت ترازش تو قلم چی 7000 شده منم گفتم ناز شصتش چی کار کنم من که گزینه دوام حرصم میگیره از این دختره همش میخواد فخر بفروشه انقدرم از خودش میگیره من همش سعی میکنم بهش نزدیک بشم ولی اون مغرورتر از این حرفاست مامیم بهش گفت ازمون های قلم چیتو بده که بده به من اونم گفته باید فکر کنم ولی من ازمونامو میدم این دیگه اخر بدجنسیه شما اگه جای من بودین باهاش چه جوری برخورد میکردین؟ ولی عموم خیلی خیلی خوش قلبه انقده دوسش میدارم که نگو وای زن عموم که همش موج منفیه میره رو اعصاب من چند وقت پیش میگفت دخمل یکی از اشناهاشون بین الملل کیش پزشکی میخونه گفت میشناسیش گفتم نه میگفت از اون هفت خطاست بیچاره دخمله میگفت عروسی دعوت بودن همش حرف این دخمله بود هی میگفتن خانم دکتر خانم دکتر اونم چه خانم دکتری پولیه دیگه ولی به نظرم ادم باید همیشه خودشو بذاره جای دیگران شاید واسش یه مشکلی پیش اومد نتونست سراسری قبول شه حالا باید بره بمیره بعدم بحثو کشوند به دخمل دایی من منا جونم که میکروبیولوزی ازاد میخونه میگفت فکر نکنم بتونه بکشه اخه میکربیولوزی خیلی سخته اخه ادم انقدر حسودتازه باباییم گفته دخملم غصه نخور به جاش کباب بخور اگه سراسری نتونستی ازاد میفرستمت حالا اگه من ازاد برم فکر کنم زن عموم از حسودی بترکهولی به نظرم ادم باید خوش قلب باشه و از پیشرفت دیگران خوشحال بشه با نظرم موافقین؟ فهلان بای